لبخند* جک * لطیفه

بخند به روی دنیا دنیا به روت بخنده

لبخند* جک * لطیفه

بخند به روی دنیا دنیا به روت بخنده

جوک های ۱۳ به در

- زنه میره دکتر،‌ میگه: اقای دکتر کمکم کنید، من هرکار می‌کنم نمی‌تونم جلوی خودم رو بگیرم، همش می‌خوام بدم! دکتره میگه: خوب خانم تو سن شما این طبیعیه! شما باید ازدواج کنید. زنه میگه: آقای دکتر الان چهارساله ازدواج کردم، ولی کمکی نمی‌کنه، هنوز همش می‌خوام بدم! دکتره میگه: خوب بعضی موارد پیش مید که هورمون‌های جنسی زیاد فعالیت می‌کنند، شما سعی کنید یک دوست پسر پیدا کنید تا ارضاتون کنه. زنه میگه: والله آقای دکتر، 15 تا دوست پسر دارم، ولی کافی نیست، باز همیشه می‌خوام بدم! دکتره کف می‌کنه، میگه: خوب در موارد خیلی نادر، عواطف فامیلی باعث میشه فرد به ارضای جنسی نرسه. شما سعی کنید با یکی دو تا از اهالی فامیل رابطه صمیمی‌تر برقرار کنید. زنه میگه: والله آقای دکتر، با همه مردای فامیل رابطه دارم، ولی بازم کافی نیست، همش دلم می‌خواد بدم! دکتره شاکی میشه، داد میزنه: خانم شما مریضید!! زنه میگه:‌ قربون دهنت آقای دکتر! اینو به شوهرم بگید که صبح تا شب میگه من جندم!

62- قزوینیه میمیره، اون دنیا به علت 70 سال بچه‌بازی مستمر میندازنش قعر دوزخ، پیش اژدهای دو سر! یک مدت میگذره طبقه‌های دیگه جهنم هی صدای آه و اوه و داد و بیداد می‌شنیدن. بالاخره دو سه تا از فرشته‌ها میرن پیش رئیس جهنم میگن: این بیچاره گناه داره، بگذار از پیش این اژدها بیاریمش بیرون. اونم میگه باشه. همچین که در سلول قزوینیه رو باز می‌کنن، اژدهای می‌زنه بیرون، حالا ندو کی بدو! فرشته‌ها بهش میگن: ‌بابا خجالت بکش! آخه چرا داری در میری؟ اژدهای میگه: بابا این دهن منو سروریس کرده! الان دو ماهه گیر داده که: بالام‌ جان تو که دو تا سر داری، پس اونیکی کانت کجاست؟!

63- ترکه می‌خواسته بره شکار گوریل، با خودش یک تفنگ و یک سگ و یک گونی برمی‌داره. رفیقش می‌پرسه: بابا تو مگه چجوری گوریل شکار می‌کنی که این همه چیز بی‌ربط لازم داری؟ ترکه میگه:‌ ببین، من میرم بالای درخت گوریله رو قلقلک میدم، گوریله میافته پایین، سگم میره تخماشو گاز می‌گیره، منم می‌ندازمش تو گونی! رفیقش می‌پرسه: خوب پس تفنگ رو واسه چی میبری؟ ترکه میگه: خوب آخه ممکنه گوریله منو پرت کنه پایین!

64- یک بابایی میمیره، میره جهنم. اونجا میبرنش تو یک اتاقی، ‌میبینه مدونا لخت خوابیده رو تخت! بهش میگن: خوب حالا تا جون داری باید بکنی! یارو خوشحال میشه، می‌پره رو بدبخت مدونا،‌ سه ساعت تا دسته می‌کنه! بعد که خوب از نفس میافته، بلند میشه، میبینه یک عربه اومده تو اتاق. بهش میگه: این عذاب جهنم که می‌گفتن اونقدر‌ها هم بد نیست‌ها!‌ عربه میگه: ولک تازه واردی؟! یارو میگه: آره، چطور مگه؟ عربه میگه: تا اینجاش عذاب مدونا بود، حالا ولک بخواب نوبت توست!

65-ترکه میره خواستگاری، پدر عروس می‌پرسه: شما خونه دارید؟ ترکه میگه: والله خونه که نه، ‌ولی بروبچه‌ها مکان زیاد دارن!

66- ترکه رو برق می‌گیره...میکنه!

67- ترکه خانوم آورده بوده، بعد ازینکه کارشون تموم میشه،‌ زنه پا میشه بره یک دوش بگیره. همون موقع موبایل زنه زنگ می‌زنه، ترکه یه مدت به روی خودش نمیاره، اما موبایله همین جوری زنگ می‌زده. آخر ترکه هول میشه، گوشی رو برمی‌داره میگه: جنده مورد نظر در دسترس نمی باشد...!

68- تو جبهه با رشتیه مصاحبه می کنن،‌ ازش می پرسن: شما اینجا تا حالا شاهد امداد غیبی هم بودید؟‌ رشتیه میگه:‌ اووو...فراوون! من برای خودم پیش اومده! مصاحبه‌گره خوشحال میشه، میگه: میشه برای بینندگان تعریف کنید؟ رشتیه میگه: والله من نمی دونم چه حکمتیه، من اینجا جلق می زنم،‌ خانم تو رشت حامله میشه!

69- قزوینیه داشته واسه رفیقش تعریف می‌کرده که: بالام جان دیشب رفته بودیم عروسی، جات خالی مختلط مختلط، مرد و پسر قاطی!

70- عربه و ترکه میخواستن کون همدیگه بگذارن، قرار میگذارن هر کسی آخ بگه باید دربیاره دوباره بگذاره. اول عربه می‌گذاره، ترکه خوارش گاییده میشه، ولی از ترس هیچی نمیگه و شروع می‌کنه سوت زدن. عربه کیرش رو درمیاره میگه: ولک باید دوباره بگذارم! ترکه میگه: بابا من که آخ نگفتم! عرب میگه: سوت که زدی! ترکه شاکی میشه، میگه: مادر قحبه 50 گرم گوشت رو میگذاری توی زودپز، ده دقیقه بعد صداش درمیاد، دو کیلو کیرو فرو کردی سوت هم نمیتونیم بزنیم؟!

71- یک بابایی زنگ می‌زنه سر کار به رئیسش میگه: آقارضا، من امروز اصلاً‌ نای تکون خوردن ندارم،‌ از سر تا نوک پام درد می‌کنه! شرمندتم، امروز نمیتونم بیام دفتر. رئیسش میگه: بابا ما امروز جلسه داریم، نمی‌تونی که نیای. ببین من یک راه حلی بلدم سه سوت رو به راه میشی: من هروقت صبح پا میشم می‌بینم حالم خرابه،‌ به زنم میگم یک ساک اساسی بزنه، به جون تو یهو آدم جون می‌گیره! یارو هم میگه: باشه، حالا یک امتحان می‌کنم، بعد بهت زنگ می‌زنم. یک ساعت بعد،‌ دوباره زنگ می‌زنه به رئیسش میگه: آقا رضا قربون پیشنهادت! به جان تو میزون میزون شدم، الانم پا میشم میام دفتر، فقط خودمونیم آقارضا، این خانومت عجب ساکی می‌زنه!

72- پینوکیو جلق میزنه آتیش میگیره!

73- پسر رشتیه با پسر قزوینیه رفیق بوده و هر روز کار اینا این بوده که قزوینیه به رشتیه یک پولی میداده و مشغول میشده! یه روز پسر رشتیه با باباش تو یک مغازه واستاده بوده که یه دفعه سر و کله قزوینیه پیدا میشه و به پسره میگه: بیا بریم! رشتیه میگه: بابا مگه نمیبینی بابام اینجاس؟! ضایع بازی در نیار! قزوینیه گیر میده که همین الان باید بیای، بهت 300 تومن میدم! رشتیه میگه: ‌بابا چرا حالیت نمیشه؟! میگم نمیشه، جلو بابام ضایع نکن! خلاصه از قزوینیه اصرار واز رشتیه انکار،‌ تا اینکه باباهه بر میگرده و میگه: پسرجان،‌ یک دقیقه بیا اینجا کارت دارم! پسر رشتیه میرینه به خودش، با ترس لرز میره پیش باباش میگه: بله بابا؟! رشتیه میگه:‌ بابا‌جان میری یا خودم برم؟!

74- یک زن و شوهری هرکار میکردن بچه دار نمی‌شدن (البته درواقع واسه بچه دار شدن فقط میشه یک کار کرد! و اونها همون یک کار رو هرچی می‌کردن افاقه نمی‌کرد!) چند دفعه خانم به اشتباه فکر کرده بود که حامله شده ولی بعد متوجه شدن که اشتباه کرده. یک روز زنه میاد پیشه مرده و میگه: من چند روزه عقب انداختم، فکر کنم به امید خدا، ایندفعه دیگه حامله هستم. مرده میگه:‌ حالا فعلاً به کسی چیزی نگو تا مطمئن شیم. خلاصه یارو میره سر کار، چند ساعت بعد مامور برق میاد که کنتور رو چک کنه، بعد که کارش تموم میشه به زنه میگه: خانم‌ شما عقب‌انداختین! (البته منظورش این بود که پرداخت قبض برق رو عقب انداختین) زنه سرخ میشه، میگه: اوا خاک به سرم! شما از کجا فهمیدین؟! یارو اشاره می‌کنه به کنتور برق میگه:‌ از اینجا! زنه با تعجب میگه: یعنی اونجا هم نشون میده؟! یارو میگه:‌ بعله خانم، اصلاً‌ این رو واسه همین کار ساختن! زنه میگه: پس تورو خدا به کسی نگید! یارو میگه: ‌باشه،‌ ولی شوهرتون فردا باید بیاد اداره برق. شب مرده میاد خونه، ‌زنه بهش میگه: برو بابا تو هم دلت خوشه،‌میگی به هیچ کی نگو، تو کنتور برق همه چیز رو نشون میده!‌ فردا هم باید بری اداره برق. فردا مرده میره اداره برق، ‌با خجالت از دربون می‌پرسه:‌ ببخشید منزل ما عقب انداخته، به ما گفتن بیایم اینجا. دربونه هم بهش میگه: برو طبقه سوم، قسمت عقب افتادگی‌ها! خلاصه یارو میره طبقه سوم، بعد از سه ساعت تو صف واستادن، کارمند اونجا بهش میگه: بعله آقا، منزل شما عقب افتادگی داره، حتماً‌باید همین امروز برید‌ جریمشو بپردازید!‌ یارو شاکی میشه میگه:‌یعنی چی اقا؟ مگه من چه کار خطایی کردم که باید جریمه بدم؟! کارمنده میگه:‌ به من ربطی نداره، ولی اگه جریمشو ندی قطع می‌کنیم!! یارو می‌ترسه میگه: ای بابا، اگه قطع کنید اونوقت منزل ما چیکار کنه؟! کارمنده میگه: من چه می‌دونم برادر،‌ شمع مصرف کنید! شمع!

75-ترکه چراغ جادو پیدا میکنه،‌ غوله از توش در میاد میگه: یه آرزو بکن. ترکه میگه: میخوام از کیرم به جای شاش شامپاین بیاد! غوله هم میگه:‌ باشه. خلاصه ترکه شب میره خونه ماجرا رو واسه خانوم تعریف میکنه، بعد میگه:‌ برو یه لیوان بیار یه حالی بکنیم! زنه میگه:‌ چرا فقط یه لیوان؟! ترکه میگه:‌ خوب تو از شیشه بخور!

76- اوا خواهره میره پیش دکتر میگه:‌ آقای دکتر یه کیر مصنوعی تو کونم گیر کرده! دکتره میگه:‌ اصلا ناراحت نباش! الان برات درش میارم. اواهه میگه: اوا آقای دکتر! نمیخوام درش بیارین که! میخواستم اگه میشه باطریشو عوض کنید!

77- قزوینیه میره پرورشگاه یک بچه رو به فرزندی قبول کنه، مسؤول اونجا ازش میپرسه: بالام‌جان، می‌کنی یا می‌بری؟!

78- رشتیه میره پیش رفیقش میگه:‌ یه زن گرفتم حال کنیم!

79- ترکه ساعت دو نصف شب زنگ میزنه به یک دام‌پزشکه، میگه: آقای دکتر، تورو خدا سریع بیاین، سگم یک کاپوت قورت داده! دام‌پزشکه میگه: خوب اگه تو گلوش گیر نکرده، مشکلی نیست، خودش دفع میشه. ترکه با حالت عصبی میگه: نه آقای دکتر، سگم یک کاپوت قورت داده، تورو خدا زودی خودتونو برسونید، الان خانم داره گریه می‌کنه! دام‌پزشکه میگه باشه، آدرس ترکه رو میگیره و قطع می‌کنه. هنوز لباسشو کامل نپوشیده‌ بوده که ترکه دوباره زنگ می‌زنه، میگه: آقای دکتر، مشکل برطرف شد. یک کاپوت دیگه تو کشو پیدا کردیم!

80- رشتیه و قزیونیه رو نصفه شب مست و خراب میگیرن میبرن منکرات. از قزوینیه میپرسن: پدرسگ تو چی‌کاره‌ای؟! میگه: من شاه قزوینم خوار همه تون رو هم میگام! از رشتی میپرسن تو چی‌کاره‌ای؟! میگه: منم پادشاه رشتم، خوار همه تون رو هم میگام! افسره می‌بینه این دوتا حالشون خیلی خرابه، اصلاً حالیشون نیست کجان، می‌گه جفتشون رو بندازن تو یک سلول تا فردا خوارشونو بگان! صبح که میشه مستی از سر جفتشون پریده بوده، اول قزوینیه رو میارن واسه بازجویی، افسره همون اول یکی می‌خوابونه زیر گوشش بهش می‌توپه: پدرسوخته! دیشب که پادشاه بودی، حالا کی‌ هستی؟! قزوینیه میزنه زیر گریه، میگه: بالام جان من کارگرم، بدبختم، حالا دیشب یه غلطی کردیم شما ببخش مارو. بعد نوبت رشتیه میشه، افسره بهش می‌توپه: ‌خوب تو چی‌کاره‌ای؟! رشتیه میزنه زیرگریه، میگه: والله ما تا دیشب پادشاه رشت بودیم، ولی از دیشب تا حالا ملکه قزوینیم!

81- آمریکاییه و انگلیسه و ترکه باهم کل گذاشته بودن،‌ آمریکاییه میگه: ما یک شاتل ساختیم، در عرض یک هفته 100000 پا میره بالا! انگلیسه میگه: بابا اینکه چیزی نیست، ما یک شاتل ساختیم، در عرض سه روز 1000000 پا میره بالا! ترکه به خودش میگه زشته جلو این دو تا کم بیاریم، میگه: بابا اینا که چیزی نیست، ما یک شب جمعه داریم، در عرض یک شب بیست میلیون جفت پا میره بالا!

82- ترکه میره پیش رفیقش میگه:‌ بابا تو چی کار میکنی اینقدر وضعه کاسبیت خوبه؟! ما خیلی کاسبیمون کساده، سرجدت به ما هم یکم یاد بده. رفیقش میگه: بیا دو دقیقه بشین اینجا بین من چیکار میکنم. ترکه میشینه تو دکون یارو، یه مشتری میاد میگه: آقا تخم چمن دارین؟! یارو میگه: بله که داریم، بفرمایید این تخم چمن اینم به ماشین چمن زنی! یارو میگه: ‌این برای چیه؟! میگه: ‌خوب عزیزم تو وقتی چمن کاشتی یه ماه دیگه چمنات بلند میشن، اون وقت باید کوتاهشون کنی،‌ حالا تا اون وقت هم معلوم نیست من چمن زن داشته باشم، تازه ممکنه گرون شه... خلاصه یک ربع روضه می‌خونه، مخ یارو رو می‌زنه. یارو هم میگه باشه، چمن‌زن رو هم میبرم. ترکه اینو میبینه خیلی حال میکنه میگه: ‌بابا ایول، کارت خیلی درسته! منم دیگه یاد گرفتم! میره مغازه خودش،‌ یه یارو میاد میگه:‌ آقا نوار بهداشتی دارین؟‌ ترکه میگه: ‌بله که داریم، بفرمایین این نوار بهداشتی، اینم یه چمن زن!‌ یارو میگه:‌ بابا این دیگه برای چیه؟!‌ ترکه میگه:‌ بابا جان تو که شب جمعت ریده شده!‌ بیا حداقل چمنای خونت رو بزن!

83- زنه میره پارچه فروشی خرید میکنه،‌ بعد به فروشنده میگه: چقدر میشه؟! یارو میگه:‌خانم شما نمیخواد پول بدین، بجاش یه دور از جلو به من بدین! زنه میگه:‌ حاج‌آقا اینجوری که خیلی گرون میشه! اگه میخواین من یه دور از عقب بهتون میدم! یارو میگه: ‌نه خانم این که خیلی کمه! به جون بچه‌هام اینی که شما میگید قیمت خریدشه!

84- یارو داشته میرفته مسافرت، همچین که از در خونه میره بیرون، زنش میره یه اصفهانیه و یک تهرانیه و یک ترکه رو میاره خونه، حال و هول! از قضا یارو میره ترمینال میبینه بلیطش واسه فرداس، برمیگرده خونه میبینه زنش لخته، میگه:‌ خانم چرا لختی؟! زنش میگه: آخه هوا گرمه! یارو شک میکنه، شروع میکنه به گشتن،‌ اصفهانیه رو تو کمد پیدا میکنه، ‌بهش میتوپه: مرتیکه ‌مادرقحبه، تو اینجا چه غلطی می‌کنی؟!‌ اصفهانیه میگه: بابا چرا داد می‌زنی؟! دارم کمد رو تعمیر میکنم! یارو میگه: میگه پس چرا لختی؟! میگه: ‌خوب هوا گرم بود لخت شدم! حالا باید هزار تومن هم بدی. یاروهم میگه: ‌ببخشید، من اشتباه گرفتم. هزار تومن یارو رو هم میده و میره. بعد تهرونیه رو زیر تخت پیدا میکنه، اونم میگه: داشتم تخت رو تعمیر میکردم و هزار تومن بابت تعمیرباید بدی. تا میاد هزار تومن رو بده، میبینه ترکه از تو بالکن میزنه به شیشه میگه:‌ منم کردم...منم کردم!

85- شیره و خره قرار میگذارن همدیگه رو بکنن، اول شیره میکنه، وسط کار به خره میگه:‌ برگرد یه لب بده بینم. خره برمی گرده یه لب میده. بعد نوبت خره میشه، شروع میکنه به کردن وسط کار میگه:‌ هوی شیره برگرد یه لب بده بینم. شیره هم با ناله میگه:‌ آای کس‌عمت! اگه بتونم برگردم که خوارتو میگام!

86- ترکه کیرش می خوابه، تخماش رو میدزدن!

87- به یه بچه کونیه میگن میخوای چی کاره بشی؟! میگه: میخوام فوتبالیست شم. میپرسن چرا؟ میگه:‌ می‌خوام توپ رو بر دارم همه رو دریبل کنم بزنم تو گل خودمون! میگن: آخه واسه چی؟! میگه: نمیدونی چه حالی میده یه استادیوم بگن: کیر تو کونت!

88- به عربه میگن با آب جمله بساز، میگه: کیر تو کس ننت! میگن: پس آبش کو؟! عربه میگه: برو از ننت بپرس!

89- قزوینیه کنار دریا واستاده بوده، ‌می‌بینه یک بچه داره پشتشو می‌خارونه. میگه: ‌بالام‌جان، خورده‌کاری هم قبول می‌کنیم‌ها!

90- عربه میره آزمایش خون بده، پرستاره هرچی می‌خواسته با سرنگ خون بکشه، نمی‌تونسته. بالاخره مجبور میشه انگشت سبابه یارو رو سوراخ کنه تا خون بیاد، ولی باز خونی در نمیاد. بالاخره مجبور میشه با دهن یک مک بزنه تا یکم خون بریزه رولام. عربه خیلی خوشش میاد، میگه: ببخشید خانم فردا دوباره شما ازمایش میگیرید؟ پرستار میگه: چطور مگه؟ عربه میگه: آخه فردا من آزمایش ادرار دارم!

91- ترکه تو مدرسه 20 میگره، تو کونش عروسی میشه، تو عروسی دعوا میشه، چاقو و چاقو کشی میشه، کون ترکه پاره میشه!

92- ترکه میره تو یک قهوه خونه تو تهران، ‌می‌بینه یک بدبختی افتاده رو زمین، 6 تا قمه هم تو شیکمشه! از یکی می‌پرسه: ببخشید، این چیکار کرده بوده؟ یارو میگه: گنده گوزی کرده بود! بعد از دو هفته ‌ترکه میزنه شیکم یک بدبختی رو تو تبریز سفره می‌کنه!‌ بازپرسه ازش می‌پرسه: ‌بابا مگه این بدبخت چیکارت کرده بود؟ ترکه میگه:‌ جناب سروان،‌گوز گنده داده بود!

93- ترکه داشته نوار بهداشتی می‌گذاشته تو ضبط، رفیقش می‌پرسه: ‌داری چیکار می‌کنی؟ ترکه میگه: می‌خوام کس‌شعر گوش بدم!

94- اواهه داشته رد می‌شده،‌ می‌بینه کنار خیابون نوشتن: واکس 50 تومن. با خودش میگه: وا؟! کس 50 تومن؟!

95- تهرانیه و ترکه و عربه شرط بندی می‌کنن که آب کی بیشتره!‌ اول تهرانیه می‌زنه، آبش میشه یک ته استکان. بعد ترکه می‌زنه: آبش میشه یک نصفه استکان. نوبت عربه میشه، یک مک می‌زنه به کیرش، میگه: ولک اون چهارلیتری رو بیار!

96- از لره می‌پرسن: ببخشید لهجه شما چجوریه؟ میگه: ببین عین لهجه فارسی می‌مونه، ‌فقط باید برینی توش!

97- قزوینیه داشته بچهه رو میکرده،‌ وسط کار یهو منکرات میریزه،‌ اینم برای اینکه‌ صحنه سازی کنه،‌ به بچهه میگه بیا حالا تو منو بکن. بچهه هی داشته سعی میکرده، نمیتونسته، در همین حین افسره میرسه، زیپ شلوارشو می‌کشه پایین، میگه: بالام‌جان بیا کنار، این کارا بچه بازی نیست!

98- یارو میخواست زنش رو بکنه بچه اش مزاحم بود به بچه میگه برو جلوی پنجره وایستا هر زن چادر مشکی رد شد پنج تومان بهت میدم چند دقیقه بعد بچه میگه باباپنج تومان بنویس به حساب یک زن چادری رد شد، یک خورده بعد دوباره میگه 20 تومان بنویس به حساب 4 تا زن چادری رد شدن. چند دقیقه بعد بچه میگه: بابا اگه خانوم آورده ‌بودی مقرون به صرفه‌تر بود! دهنت سرویس شد چون خونه بغلی ختم بود تموم شد!

99- خبرنگاره میره جبهه جنگ گزارش تهیه کنه، یک ترکه رو گیر میاره ازش میپرسه: برادر شما اینجا چیکار میکنین؟ ترکه میگه: زرشک پاک میکنیم! خبرنگار می‌پرسه: پس تو کار آشپزخونه‌اید؟ ترکه میگه: نه بابا! اینجا یک تابلوهایی زدن روش نوشتن: کربلا ما داریم میاییم، زیر این تابلوها ملت می‌نویسن زرشک! ما اونها رو پاک میکنیم!! خبرنگار میگه:کــــــات! آقا درست جواب بده! بابا پخش مستقیمه! دوباره میپرسه: شما اینجا امداد غیبی هم دارین؟! ترکه میگه: بله، هر از چند وقتی یک توپی، خمپاره‌ای میاد میافته توی سنگر، هفت هشت نفر غیب میشن! خبرنگار داد می‌زنه: کــــــــــــات! بابا این چه وضعشه! درست جواب بده. ترکه میگه: آخه شما میپرسی، من هم جواب میدم دیگه! یارو میپرسه: برادر شما اینجا ایثار هم میکنین؟ ترکه میگه: والله عیسی رو نه ولی یه موسی داریم همه میکنن!

100- بابا بزرگه داشته به بچش نخودچی کشمش میداده،‌ بهش میگه: بابا جون بخور که دودولت بزرگ شه! مادر بزرگه از اون اتاق میشنوه میگه: حاج آقا قربونت، یکم هم خودت بخور!

جون عزیزتون نظر بدین!!!!$$$

نظرات 3 + ارسال نظر
لبتا شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:03 ق.ظ http://t.com

دستت درد نکنه
ولی جوکات خیلی طولانییند کی حوصله داره بخونه

نیما دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:14 ب.ظ http://marenta.blogfa.com

این بالایی یه دروغ می گه خیلی هم ناز و قشنگ و کوتاه بود اصلا به روی خودت نیار
به وبلاگ منم سر بزن

مرتضی سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ق.ظ

سرخ شدم از خنده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد